سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ما و سینامون

ش.... ز ....3

  _داشتم با بابای سینا صحبت میکردم در مورد رفتنمون... من:18 خرداد ایشالا مشهدیم ...دیگه تو این چند روزی که هستیم کارهای کارگاهو تموم کن خیالت راحت شه... تیر هم اومدیم خونمون وسایلو یواش یواش جمع کنیم که ایشالا مرداد بریم... سینا داشت با ماشیناش بازی میکرد که یه هو بعد تموم شدن حرفم گفت: مامان کی تیر خورد مرد؟! واسم جالب بود سه تا کلمه ای که واسش قابل هضم نبود شد یه جمله بامزه(خرداد...تیر...مرداد)     _موقع خوابش شد اومد دستمو گرفت و گفت :مامان بیا بریم مثل خرس بخوابیم! خدایی کلی خندیدم     ...
7 تير 1392

رفتیم مشهد

وقتی میریم مشهد,حرم امام رضا (ع) و زیارت میکنیم وآروم میشیم... وقتی می بینیم تو اونجا شادتری... وقتی اونجا همبازی زیاد داری  و از تک تک وسایلشون استفاده میکنی و با اونها خوشحالی... وقتی جاده و گندم زارهای قشنگ مسیر مشهد نیشابور یادم میاد... بیشتر دلم میخواد تا همیشه مشهد می بودیم!!   پ ن 1: 14  15 روزی مشهد بودیم ...ممنون دوستان خوبم که تو این مدت به یادمون بودین پ ن 2:حکیمه جون و نرگس جون شرمنده نتونستم ببینمتون...درگیر کمک به پسرکم بودم واسه بیرون کردن ویروس بد از بدنش ...
7 تير 1392
1